پای طلب
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ
شاد چو خواهی دل ناشاد خویش
چند قدم پای طلب نه به پیش
خیز و بزن کشتی خود را به آب
یکسره تا ساحل ایمان شتاب
پای طلب خسته و رنجور کن
غیر علی از دل خود دور کن
کاش که لطفی بکند بوتراب
تا که شود ذره من آفتاب
ابر نگاهش چو ببارد دمی
تازه شود جان و تن آدمی
دست ولایت چو برآرد ز جیب
باز کند پرده ز مهروی غیب
هرکه بمیرد به سر کوی او
زنده شود از اثر بوی او
۹۲/۰۸/۰۷