شب ششم ـ منزگاه غمره
* لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَهً وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً * دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیم *
السلام علی قتیل الادعیاء
سلام بر مقتولِ ناپاک زادگان
زیارت ناحیه مقدسه
ادعیاء جمع دعی بر وزن فعیل و به معنای مفعول از ریشه دِعوَه میباشد ، دِعوَه به نسبت دادن کسی بغیر پدرش گفته می شود و اشاره به آلودگی مولد فرد نسبت داده شده دارد ابن اثیر در النهایه در تفسیر حدیث « لا دعوه فی الإسلام »می نویسد که : الدِعوه فی النسب ، بالکسر هم ان ینتسب الإنسان الی غیر ابیه و عشیرته ، و قد کانوا یفعلونه فنُهی عنه و جعل الولد للفراش ؛ طریحی نیز در مجمع البحرین مینگارد : والدعی من تبنیته و الدعیاء جمع دعی و هو من یدعی فی النسب کاذبا.
قال ابی عبدالله الحسین ـ سلام الله علیه ـ : الا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین ، بین القتله و الذله ، و هیهات منا اخذ الدنیه ، ابی الله ذلک و رسوله ، و جدود طابت ، و حجور طهرت ، و انوف حمیه و نفوس اُبیَّه لا تؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام ... بهوش که حرام زاده فرزند حرام زاده بر یکی از دو امر پای می فشارد : یا کشتن و یا ذلت ـ بیعت با یزید ـ هیهات که ما ذلت را بپذیریم و به پستی تن دهیم ، خدا و رسولش و نیاکان پیراسته و دامن های پاک و سرفرازان غیور و با مناعت ـ این امر را ـ نمی پذیرند و پیروی از فرومایگان را بر کشته شدن شرافتمندانه برنمی گزینند.
قال علی ابن الحسین ـ علیه السلام ـ :
أنا علی بن الحسین بن علی
نحن و بیت الله اولی بالنبی
و الله لا یحکم فینا ابن الدعی
اطعنکم بالرمح حتی ینثنی
اضربکم بالسیف حتی یتلوی
ضرب غلام هاشمی علوی
رجز حضرت علی اکبر ـ علیه السلام ـ در روز عاشوراء :
منم علی فرزند حسین بن علی ، بخدای کعبه سوگند ، ما به ـ جانشینی ـ پیامبر اولی هستیم.
بخدا سوگند ، حرام زاده بر ما حاکم نخواهد شد ، شما را به نیزه چندان می زنم تا خم شود
و با شمشیر چنان ضربت می زنم که شمشیر در هم پیچد ضربت زدن جوان هاشمی علوی.
ناپاک زادگی ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ
نام نامبارک ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ صخر میباشد و ویرا به حرب بن امیه نسبت میدهند ، نام مادر او صفیه دختر مزن الهلالیه است و بنا بر نقلی صفیه از زنان ناپاک مکه بوده است ، مطابق تواریخ مادر ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ از راه زنا به او باردار شد و وی ده سال پیش از عام الفیل متولد شد ، او یکی از اشراف مکه در زمان جاهلیت بشمار می رفت و یکی از بزرگترین دشمنان دین مبین اسلام و پیامبر گرامی آن حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است شرح دشمنیها و عداوتهای ابوسفیان همه تاریخ صدر اسلام را پر نموده است لعنت الله علیه.
ناپاک زادگی معاویه ـ لعنت الله علیه ـ
آلودگی مولد معاویه یکی از موارد یقینی تاریخ میباشد مادر وی هند مشهور به هند جگر خوار زوجه ابوسفیان ـ لعنت الله علیهما ـ دختر عتبه بن ربیعه بن عبد الشمس میباشد و چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه بیان میدارد از دختران و زنان بد نام مکه و متهم به زنا بشمار میرفت ، گزارش بعض تواریخ حاکی از آنست که هند از ذوات الاعلام بوده است ، دشمنی او با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و هاشمیان مشهور میباشد. در انساب النواصب آمده است که : مادر هند حمامه نام داشت او از ذوات الاعلام بود و پرچم سرخی داشت که در ذی المجاز آنرا بر بام خانه نصب میکرد و باین وسیله مردان نابکار را به خویش دعوت مینمود ، هر گاه این علم افکنده بود علامت آن بود که او با کسی خلوت کرده است و نیز کاتبی داشت که نام کسانی را که با او مباشرت میکردند یادداشت مینمود و چون فرزندی بوجود میآمد آن فرزند را با آن نابکاران نزد کاهنی میبردند و آن کاهن آن فرزند را به هر یک ازیشان که ملحق میکرد وی پدر آن فرزند بود.
در متون تاریخی ثبت گردیده که : هند ابتدا با ابوعمرو حفص مخزومی که از ثروتمندان بنام عرب بود ازدواج کرد ابوعمر که از سخاوت و سماحت برخوردار بود مهمانسرای بزرگی در مکه ترتیب داده و در آن از زائران و مسافران درمانده پذیرایی میکرد غافل از اینکه هند ممکن است ازین امکانات برای هوس دل و ارضای شهوات خود بهره برداری کند ابوعمر روزی وارد خانه شده جوانی خوش سیما را می بیند که از اطاقی خصوصی هند بیرون میآید ابوعمر وارد اطاق زنش میشود همسرش را در وضعی میابد که به او بدگمان میشود او را از خانه خود بیرون میکند و بخانه پدرش میفرستد. شایعات خیانت هند بشوهرش خاندان ربیعه را بر آن میدارد که برای خوشنامی و تطهیر دختر خویش او را نزد کاهن بزرگ برند و از او درباره بیگناهی هند داوری طلبند کاهن بزرگ حق را به ابوعمرو داده هند و را متهم بفحشا میسازد. در این حین ابوسفیان که تازه جوانی جویای نام و مقام بود هند را شایسته همسری خویش دیده و بدون اینکه منتظر طلاق رسمی ابوعمرو شود با هند ازدواج میکند. هند در خانه ابوسفیان با آزادی بیشتر هوای و هوس خویش را دنبال مینمود.
درباره چگونگی تکوین نطفه معاویه ـ لعنت الله علیه ـ نقلهای گوناگونی گزارش شده است از جمله : زمخشری در کتاب ربیع الابرار در این خصوص می نگارد که : هند در یک طُهر با چندین نفر بنامهای عماره بن ولید بن مغیره ، مسافر بن عمر ابی مغیره ، صباح شوزان و ابوسفیان همبستر و ازین راه آبستن گردید که در نهایت نوزاد متولد شده ـ یعنی معاویه ملعون ـ به ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ منسوب شد.
در بعضی دیگر از گزارشهای تاریخی آمده : که ابوسفیان به مسافرتی تجاری که یکسال و چهار ماه بطول انجامید رفت هنگام بازگشت هند را آبستن یافت ، ازو درباره بارداری اش سئوال نمود که هند به عمل خویش اعتراف کرد ، ابوسفیان با چوبی سخت بر شکم او کوبید تا جنین سقط گردد اما چنین نشد و چند ماه پس از آن معاویه ـ لعنت الله علیه ـ متولد شد.
عده ای دیگر از محققان معتقدند که پدر معاویه ـ لعنت الله علیه ـ صباح است ، از آنجا که صباح جوانی زیبا روی و خوش اندام بود هند اسیر وی شده و در اغلب موارد بستر خویش را برای او می گستراند از این رو نه تنها معاویه بلکه برادرش عتبه نیز از او بوجودآمده است.
گروهی را نیز عقیده بر آنست که چون مسافر
بن عمر زیباترین جوانان قریش بود و مرتب در بستر هند وقت را میگذرانید پدر معاویه است.
ناپاک زادگی یزید بن معاویه ـ لعنت الله علیهما ـ
در خصوص نسبت یزید به معاویه تردیدهایی جدی وجود دارد : میسون کلبی مادر یزید دختر بجدل کلبی از قبیله کلابیه می باشد ، گفته شده که بجدل کلبی غلامی به نام سفاح داشت که میسون با او همبستر گردیده و ازو باردار شد و از آنجا که زنی وجیه منظر بود معاویه با او ازدواج کرد و بعدها او را طلاق داد ، در مقابل این گزارش ، هشام کلبی نسب شناس معروف در چگونگی این بارداری حرام می نویسد که : میسون در خانه معاویه لیک از غلامان اموی آبستن شده ، بهر ترتیب صرفنظر از اختلافات جزیی یاد شده قدر مسلم آنست که میسون یزید را از طریق حرام باردار گردیده است.
ناپاک زادگی عبید الله بن زیاد و زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیهما ـ
عبید الله بن زیاد ـ لعنت الله علیهما ـ پسر مرجانه و زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیهما ـ یکی از ارکان شیطنت و ظلم در حادثه مصیبت بار عاشوراء سال 61 هجری قمری میباشد. عبیداله ـ لعنت الله علیه ـ در سال بیست و هشت ، یا بیست و نه هجری متولد شد و در سال شصت و هفت بدست جناب ابراهیم بن مالک اشتر بدرک واصل شد. در تواریخ ثبت گردیده که عبید الله بن زیاد ـ لعنت الله علیهما ـ ناپاک زاده و ولد الزناء بوده و از جهت پدر و مادر مولدی ظلمات بعضها فوق بعض داشته است زیرا حسب ثبت تواریخ مرجانه ـ لعنت الله علیها ـ از جمله زنان ذوات الاعلام بوده است یعنی زنان نابکاری که بالای خانه های خویش پرچم نصب مینمودند تا جوانان را به خویش دعوت نمایند. پدر ملعون وی زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیه ـ نیز ناپاک زاده و ازین رو به زیاد بن سمیه شهره بود. سمیه از زنان مشهوره عرب و از ذوات الاعلام محسوب می گردید. در خصوص چگونگی مولد زیاد ـ لعنت الله علیه ـ در تواریخ اقوالی چند بیان گردیده بعضی از تواریخ چنین نگاشته اند که : سمیه و مردی بنام عبید در زمره غلامان و کنیزان کسری بودند که هر دوی ایشانرا به ابوالخیر سلطان یمن عطا کرد بعدها که ابوالخیر به طائف رفت دچار مرضی سخت شد که حارث بن کلده طبیب معروف او را معالجه نمود و ابوالخیر سمیه را بعنوان جایزه بحارث داد.
بعضی دیگر نقل کرده اند که سمیه کنیز دهقانی بود از اهل زنده رود که او را بعنوان حق العلاج به حارث بخشید.
گروهی دیگر از مورخین برآنند : حارث بن کلده عرب که در دانشکده پزشکی جندی شاپور علم پزشکی آموخته و طبیبی حاذق و دانشمند بود خسرو پادشاه امپراطوری ایران را از مرضی مهلک نجات بخشید ازین رو پادشاه ایران در ازای درمان خویش هدایایی از جمله کنیزی زیبا رو بنام سمیه به او داد. سمیه از حارث بن کلده صاحب فرزندی بنام نافع شد ولی از آنجا که زیبایی اش موجبات فتنه بود وی به شوهر خویش خیانت ورزید و از راه زنا صاحب فرزندان دیگری بنامهای ابا بکر و زیاد شد که حارث بن کلده آنها را از خویش نفی نمود ازین رو زیاد را بنام مادرش یعنی سمیه و یا با عبارت ابیه میخواندند ، مروج الذهب در بیان احوالات سمیه می نویسد : که سمیه از زنان بدعمل ذوات الاعلام بود که برای فریب جوانان پرچمی بر فراز خانه خود نصب میکردند تا جوانان بدکار بطلب ایشان بروند. خانه او طائف در محله بحاره البغایا بود ، روزی ابوسفیان بطلب شراب نزد ابومریم سلولی که خمرفروش مکه بود رفت و بدنبال نوشیدن شراب مست شده و از او زن بدکاره ای خواست ، ابومریم گفت که : در حال حاضر جز سمیه کسی را در دسترس نیست ، ابوسفیان گفت : او را بیاور . گویند در سال اول هجرت سمیه زیاد را در فراش عبید غلام سابق الذکر وضع حمل نمود و تا مدتی نیز وی را بنام عبید میخواندند اما بعدها که ماجرای پدران متعدد او فاش گردید ، زیاد بن ابیه خوانده میشد. روزی در مسجد زیاد خطبه می خواند که مورد تعجب مستعمین شد عمروعاص ـ لعنت الله علیه ـ گفت : اگر این جوان قرشی بود شایسته ریاست بود ، ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ در پاسخ گفت : بخدا قسم که من او را میشناسم و میدانم که او را در رحم مادرش گذاشت ، به او گفتند : که بود؟ ابوسفیان گفت : من بودم که او را در رحم سمیه گذاشتم ، بر این اساس یکی از پدران زیاد ، ابوسفیان بوده است لیکن ابوسفیان زیاد را همیشه از خود میراند و از او تبری میجست. داستان شهادت ابو مریم سلولی سالها بعد در دارالخلافه معاویه بر الحاق زیاد به ابوسفیان نیز شاهدی بر این گزارش می باشد.
بگفته بیهقی در محاسن و مساوی ، امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در مجلس معاویه و عمرو بن عاص و مروان بن حکم ـ لعنت الله علیهم اجمعین ـ زیاد را مورد خطاب قرار داد و فرمود : ترا با قریش چه نسب است ، نه اصل و فرع برومندی داری و نه سابقه ای نیکو و خویشاوندی معروف ، مادر تو زانیه ای بیش نبود که هر ساعت در آغوش یک مرد اجنبی بسر میبرد ، فجار عرب نزد او آمد و شد داشتند و چون تو از مادر متولد شدی عرب برای تو پدری نمیشناخت تا اینکه بعد از گذشتن سالها معاویه ادعا کرد که تو پسر ابوسفیانی پس هیچگونه جای افتخاری برای تو نمیباشد اما برای من افتخارست که جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مادرم سیده نساء ، پدرم علی مرتضی ـ سلام الله علیهما ـ که ساعتی هم بخدا کافر نشده میباشند و عموی پدرم حمزه سیدالشهداء و عموی خودم جعفر طیار بوده و من و برادرم دو سید جوانان اهل بهشت میباشیم.