صبح قریب

صبح قریب
آخرین مطالب

۷۰ مطلب با موضوع «حسینیات» ثبت شده است

شب هشتم ـ منزلگاه افیعیه


* مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا *

 

السلام علی من بکته ملائکه السماء

سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند

زیارت ناحیه مقدسه

 

* صاحب کتاب درالثمین در ذیل آیه شریفه * ... فتلقی آدم ربه بکلمات ... * نقل میکند : که چون خدای متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده از دیده گان آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامی خمسه آل عبا را مشاهده کرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئیل پرسید : اینان کیستند؟ جبرئیل ایشان را معرفی کرد و سپس گفت : ای آدم خدای خویش را به این اسامی بخوان تا توبه ات پذیرفته شود ، آدم سئوال نمود : چگونه بخوانم؟ جبرئیل گفت : چنین بخوان که یا حمید بحق محمد ، یا عالی بحق علی ، یا فاطر بحق فاطمه ، یا محسن بحق الحسن و الحسین ، و منک الاحسان. هنگامی که جبرئیل نام حسین را بر زبان جاری ساخت قلب آدم ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ شکست و سرشکش جاری گردید ، پس گفت : برادرم جبرئیل چرا آنگاه که نام پنجمین نفر ازیشان را بر زبان جاری نمودم قلبم شکست و اشکم جاری شد؟ جبرئیل گفت: برای این فرزندت مصیبتی روی میدهد که همه مصائب در پیش آن کوچک و حقیرند. آدم گفت : ای برادر آن مصیبت چگونه است؟ جبرئیل گفت: یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا لیس له ناصر و لا معین ... او را با لب تشنه میکشند در حالی که غریب و بیکس و تنها است و یار و یاوری ندارد ... و لو تراه یا آدم و هو یقول : وا عطشاه وا قله ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان ، فلم یجبه أحد الا بالسیوف و شرب الحتوف فیذبح ذبح الشاه من قفاه و ینهب رحله أعداؤه و تشهر راسه و رؤس انصاره فی البلدان و معهم النسوان و کذلک سبق فی علم الواحد المنان فبکی آدم و جبرئیل بکاء الثکلی ... ای آدم چنانچه ببینی او را در آن روز که میگوید : وای ازتشنگی  و کمی یار و یاور تشنگی چنان بر او غلبه کند که آسمان به چشمش تیره و تار آید مانند آنکه دود فاصله شده است پس هیچ کس او را یاری نکند مگر با شمشیر که به جانش افتند  و او را مانند گوسفند ذبح کنند و سرش را از قفا ببرند و دشمنان پس از کشتن اموالش را غارت نمایند و سرهای او و یارانش را شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و زنانش را اسیر نمایند. و این چنین درعلم خدای واحد منان گذشته است. سپس آدم و جبرئیل گریستند مانند زنی که فرزندش مرده باشد.

 

* عن موسی بن سمعدان ، عن عبدالله بن القسم ، عن عمر و بن ابان الکلبی ، عن ابان بن تغلب ، قال : قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ : هبط اربعه الاف ملک یریدون القتال مع الحسین بن علی ـ صلوات الله علیهما ـ ، فلم یؤذن لهم فی القتال ، فرجعوا فی الاستمار ، فهبطوا و قد قتل الحسین ـ صلوات الله علیه ـ ، و لعن قاتله و من اعان علیه و من شرک فی دمه ، فهم عنده قبره شعث غیر یبکونه إلی یوم القیمه ، رئیسهم ملک ، یقال له : المنصور ، فلا یزوره زائر إلا إستقبلوه ، و لا یؤدّعه مودّع إلا شیعوه ، و لا یمرض إلاّ عادوه ،‌ و لایموت إلاّ صلّوا علی جنازته و استغفروا له بعد موته ، فکّل هؤلاء فی الأرض فینتظرون قیام القائم ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ ... بسند مذکور از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت : فرمود ابوعبدالله حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ : چهار هزار ملک از آسمان بر زمین جهت یاری و قتال همراه با حسین بن علی ـ صلوات الله علیهما ـ فرود آمدند ؛ آن حضرت به ایشان اذن نداد پس برای اذن خواستن برای قتال برگشتند ، و باز فرود آمدند در حالی که حسین ـ علیه السلام ـ کشته شده بود پس آن ملائکه نزد قبر آن حضرت مانده اند ، پریشان و بر آن حضرت تا روز قیامت گردآلود می گریند رئیس ایشان ملکی است که به او منصور گفته می شود. پس زیارت نمی کند آن حضرت را زیارت کننده ای مگر اینکه آن ملائکه او را استقبال می کنند ، و وداع کننده ای آن حضرت را وداع نمیکند مگر اینکه او را بدرقه می کنند ، و مریض نمی شود مگر اینکه او را عیادت می کنند ، و نمی میرد مگر پس از مردن بر جنازه او نماز گذارند و از خدا آمرزش او را می خواهند و ایشان بر این حالند در زمین تا زمانی که قائم ظهور کند. کامل الزیارات ، ص192 , بحارالأنوار ، ج45 ، ص226.


* عن کامل مسند عن یونس عن الرضا ـ علیه السلام ـ قال : من زار الحسین ، فقد حج و اعتمر ؛ قلت : یطرح عنه حجه الاسلام؟ قال : لا، هی حجه الضعیف ، حتی یقوی و یحج إلی بیت الحرام ، اما عملت ان البیت یطوف به کل یوم سبعون ألف ملک حتی إذا ادرکهم الیّل صعدوا و نزل غیرهم فطافوا بالبیت حتّی الصّباح ، و ان الحسین لأکرم إلی الله من البیت ، و انّه فی وقت کل صلاه لینزل علیه سبعون ألف ملک شعث غبرلایقع علیهم النوبه إلی یوم القیمه ... از حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ روایت کرده که فرموده : هرکه زیارت کند حسین ـ علیه السلام ـ را، مانند کسی است که حج و عمره بجای آورده باشد ؛ یونس گفت : به حضرت عرض کردم : حجه الاسلام از او ساقط می شود؟ فرمود : نه ، آن زیارت رفتن ، حج کسی است که ناتوان باشد ، تا وقتی که که توانا شود و به حج بیت الحرام رود ؛ آیا ندانسته ای که هر روز ، دور آن خانه طواف می کند هفتاد هزار ملک تا وقتی که درک کند شب آنها را ؛ پس بالا می روند و نازل شود ملائکه دیگری غیر از ایشان ، پس آنها دور خانه طواف می کنند تا صبح و هر آینه حسین ـ صلوات الله علیه ـ گرامی تر است به سوی خدا از خانه که در وقت هر نمازی نازل می شود بر او هفتاد هزار ملک پریشان حال و گردآلود ، که تا روز قیامت نوبت زیارت برای ایشان واقع نشود. کامل الزیارات ، ص159 , بحارالأنوار ، ج101 ، ص40.


*از ابن حمزه ثمالی روایت شده است که گفت : به حضرت امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ گفتم : یا ابی جعفر! ای پسر رسول خدا ! آیا همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود : آری ، گفتم : فلِمَ سمّی القائم قائماً؟ قال : لمّا قتل الحسین جدّی ضجّت الملائکه إلی الله عزّوجلّ بالبکاء و النحیب ، و قالوا : إلهنا و سیّدنا ! اتغفل عمّن قتل صفوتک ، و ابن صفوتک و خیرتک من خلقک؟ فاوحی الله عزّوجلّ إلیهم : قروّا ملائکتی فو عزّتی و جلالی ، لأنتقمن منهم و لو بعد حین ؛ ثم کشف الله عزّوجلّ عن الائمة من ولد الحسین للملائکه فسّرت الملائکه بذلک ، فاذا احدهم قائم یصلیّ فقال الله عزّوجلّ بذلک القائم انتقم منهم ...گفتم : پس به چه سببی است که یک نفر از شما قائم نامیده شده؟ فرمود : وقتی که جدّ من حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد فرشتگان به درگاه خدا نالیدند و به گریه و زاری فریاد برآوردند و عرض کردند : ای خدای ما و آقای ما ! آیا دست از کسی که برگزیده پسر برگزیده تو و بهترین آفریده از میان آفریده های تو را  کشت ، باز داشتی ؟ خدای عزّوجلّ به سوی ایشان وحی فرستاد که : آرام گیرید ای فرشتگان من ! سوگند به عزّت و جلال خودم که هر آینه از ایشان انتقام می کشم ، هر چند پس از زمانی باشد ؛ سپس خدای عزّوجلّ برای فرشتگان حجاب غیرت از جمال پیشوایانی که از فرزندان حسین اند برداشت تا خرم و خوشحال شدند ، و قائم آل محمد را به ایشان نشان داد ، در حالتی که آن حضرت به نماز ایستاده بود ، و فرمود : به این قائم از ایشان انتقام خواهم کشید. علل الشرایع ، ج1 ، ص160 , بحارالانوار ، ج37 ، ص294.


* از محمد بن حمران روایت شده است که گفت : قال أبوعبدالله : لما کان من أمر الحسین بن علی ـ صلوات الله علیهما ـ ما کان ضجّت الملائکة إلی الله تعالی ، و قالت : یا ربّ ، یفعل هذا بالحسین صفیّک و ابن صفیّک و ابن نبیّک؟ قال : فاقام الله لهم ظل القائم و قال : بهذا إنتقم له من ظالمیه ... حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود که : چون امر شهادت حسین بن علی ـ علیه السلام ـ به پایان رسید ، آن چنانی که رسید ، ملائکه رو به جانب خداوند متعال کرده و ناله و فریاد برآوردند که : ای پروردگار! آیا با حسین ، برگزیده تو و پسر برگزیده تو و پسر پیغمبر تو چنین رفتاری می شود؟ ، سپس حضرت ـ علیه السلام ـ فرمود : پس بر پاداشت خدا برای ایشان شبح قائم را و فرمود : به وسیله این قائم ـ صلوات الله علیه ـ از ستم کنان در حق او انتقام می کشم. امالی للطوسی ، ص 418 ؛ بحارالانوار ، ج45 ، ص2۲۱.


* از حریز روایت شده که گفت : به محضر حضرت أبی عبدالله امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ عرض کردم : فدایت شوم چه مقدار حیات دنیوی شما اهل بیت ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ کم است؟ حضرت ـ صلوات الله علیه ـ در جواب فرمود : إنّ لکلّ واحد منّا صحیفه فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدّته ، فاذا إنقضی ما فیها بما أمر به عرف أنّ أجله قدر حضر ، و أتاه النبی ینعی إلیه نفسه ، و اخبره بما له عندالله ، و إن الحسین قرأ صحیفه التی أعطاها ، و فسرّ له ما یأتی و ما یبقی و بقی فیها اشیاء لم تنقض ، فخرج إلی القتال ، و کانت تلک الامور التی بقیت انّ الملائکه سئلت الله فی نصرته ، فاذن له ، فمکثت تستعدّ للقتال ، و تاهبّت لذلک حتّی قتل فنزلت ، و قد انقطعت مدّته و قد قتل ؛ فقالت الملائکه : یا ربّ ، أذنت لنا فی الانحدار و قد قبضته ، فأوحی الله تبارک و تعالی الیهم : أن الزموا حتّی ترونه و قد خرج فانصروه  و ابکوا علیه و علی ما فاتکم من نصرته و انّکم خصصّم بنصرته و البکاء علیه ، فبکت الملائکة تقرّباً و جزعاً علی ما فاتهم من نصرته ، فاذا خرج یکونون من انصاره ... حضرت ـ علیه السلام ـ فرمود که : برای هر یک از ما اهل بیت صحیفه ای است و در آن صحیفه ، آنچه در مدّت زندگانی ما بر ذمّه ما است ، مقرّر شده و چون آن مدت بگذرد ، بر ما کشف می شود که اجل حتمی ما رسیده و وقتی که برای آن معلوم شده ، فرا رسیده ، در آن وقت رسول خدا حاضر می شود و خبر بآخر رسیدن مدت را بفرماید و منزلت و مقامی که برای ما نزد خدای تعالی است را باز گوید ؛ چون نوبت به حسین ـ علیه السلام ـ رسید و صحیفه او را برایش باز نمودکه حکم خدا تغییر نکند ، آن حضرت برای جهاد بیرون رفت ؛ هنگامی که فرشتگان مصائب آن حضرت را مشاهده نمودند از خدای تعالی خواستند که به یاری آن حضرت حاضر شوند ، خداوند متعال خواهش ایشان را پذیرفت و اجابت فرمود ، پس آنها جهت آمادگی برای قتال قدری درنگ کردند تا آنکه آماده نبرد شده و فرود آمدند هنگامی که ایشان حضور یافتند مدّت آن حضرت تمام گردیده  و شهید شده بود ؛ در آن حال فرشتگان اندوهناک و نالان شده و عرضه داشتند که : ای پروردگار ! تو ما را اجازه هبوط دادی و به یاری او رخصت فرمودی ، چون فرود آمدیم او را قبض فرمودی ؛ خداوند تعال بر ایشان وحی فرستاد که : اکنون ملازم قبر او باشید تا وقتی که او را ببینید زمانی که به دنیا بر گردد و بیرون آید ، در آن حال او را یاری کنید ، اکنون بر او گریه کنید وکه شما برای یاری کردن  و گریه کردن بر او مخصوص شده اید. پس فرشتگان برای تقرّب جستن به او و جزع و اندوهناک بودن بر اینکه او را یاری نکردند گریستند. پس چون آن حضرت از قبر خود بیرون آید ـ یعنی هنگام رجعت آن حضرت به دنیا ـ از یاران او خواهند بود. کافی ، ج1 ، ص283 , کامل الزیارات ، ص87 , بحارالانوار ، ج45 ، ص225.

 

* علامه مجلسی ـ ره ـ در بحارالانوار از ابوذر حدیثی را روایت و نقل کرده است : اگر بدانید که از شهادت آن حضرت چه مقدار حزن و اندوه و الم بر اهل دریاها در وقت موج آنها و بر ساکنین کوه ها و تلّ ها و بیابان ها و اهل آسمان ها وارد می شود ، هر آینه به ذات خدا قسم آن قدر می گریستید که روح های شما از بدن هایتان مفارقت کند و از گریه هلاک شوید .. .و ما من سماء یمرّ به روح الحسین الاّ فزع له سبعون الف ملک یقومون قیاماً ترعد مفاصلهم إلی یوم القیمه ... و هیچ آسمانی نبود که روح حسین ـ صلوات الله علیه ـ  بر او بگذرد مگر آنکه به جزع و فزع در آید برای او هفتاد هزار ملک که همگی آنها از جاهای خود برخیزند ، و مفصل های آنها تا روز قیامت می لرزد ... و ما من سحابة ثمرّ و ترعد و تبرق إلاّ لعنت قاتله ... و هیچ ابری نمی گذرد که از آن رعد و برق ظاهر شود مگر اینکه بر قاتل آن حضرت لعن می کند ... و ما من یوم إلاّ و تعرض روحه علی رسول الله فلتقیان ... و هیچ روز نمی گذرد مگر آنکه روح آن حضرت بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عرضه می شود و یکدیگر را ملاقات می کنند. کامل الزیارات ، ص73 , بحارالأنوار ، ج45 ، ص219.

 

* عَنْ زُرَارَه قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ـ علیه السلام ـ : ... إِنَّ الْمَلَائِکَه بکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَی الْحُسَیْنِ ... و إِنَّ الْمَلَائِکَه الَّذِینَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَیَبْکُونَ فَیَبْکِی لِبُکَائِهِمْ کُلُّ مَنْ فِی الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِکَه ... از زراره روایت شده که گفت : حضرت امام جعفر صادق ـ علیه‌السلام ـ فرمودند : ... بدرستی که ملائکه بر حضرت حسین بن علی ـ صلوات الله علیهما ـ چهل روز گریستند ... و همانا ملائکه‌ای که نزد قبر آن حضرت ـ علیه السلام ـ هستند گریانند و از گریه آنها همه ملائکه هوا و آسمان می‌گریند. بحارالانوار ، ج۴۵ ، ص۲۰۷.

 

* عَلِیٍّ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ـ علیه السلام ـ قَالَ: سَأَلْتُهُ فِی طَرِیقِ الْمَدِینَۀِ وَ نَحْنُ نُرِیدُ مَکَّۀَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً مُنْکَسِراً فَقَالَ لَوْ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ لَشَغَلَکَ عَنْ مُسَألَتِی فَقُلْتُ وَ مَا الَّذِی تَسْمَعُ قَالَ ابْتِهَالُ الْمَلَائِکَۀِ إِلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَی قَتَلَۀِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَتَلَۀِ الْحُسَیْنِ ـ علیهما السلام ـ وَ نَوْحُ الْجِنِّ وَ بُکَاءُ الْمَلَائِکَۀِ الَّذِینَ حَوْلَهُ وَ شِدَّةُ جَزَعِهِمْ ... صفوان جمال می‌گوید: امام صادق ـ علیه‌السلام ـ را در بعضی از راههای مدینه دیدم و ما قصد مکه داشتیم. عرض کردم : ای پسر رسول خدا ، شما را محزون و ناراحت و دلشکسته می‌بینم؟ امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود : اگر تو می‌شنیدی آنچه من می‌شنوم این سؤال را نمی‌کردی. عرض کردم : چه چیزی را می‌شنوید؟ ؛ فرمود : نفرین ملائکه بر قاتلان امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ و قاتلان حسین بن علی ـ علیه‌السلام ـ وگریه جن وملائکه و شدت جزع و ناله آنها ... . بحارالانوار ، ج۴۵ ، ص۲۲۶.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۲:۴۱
حسام الدین

هشتم ذیحجه الحرام سال 60 ه . ق ، شهادت مسلم بن عقیل ـ علیه السلام ـ عموزاده و سفیر حضرت

 سید الشهداء ـ صلوات الله علیه ـ


... فدمعت عیناه فقال : له عبید الله بن العباس إن من یطلب مثل ما تطلب لایجزع ، فقال : و الله ما لنفسی أجزع و إن کنت لا أحب لها ضرا طرفه عین  و لکن جزعی للحسین و أهل بیته المغترین بکتابی و قال هذا أوان الغدر ... مثیر الاحزان ، ابن نما حلی.
 
مورخین نگاشته اند : هنگامی که مسلم بن عقیل ـ علیه السلام ـ در دام مأموران ابن زیاد ـ لعنت الله علیهما ـ گرفتار گردید او را سوار بر مرکبی به قصد دارالاماره می بردند در این بین جام دیدگان فرزند عقیل از اشک لبریز شد ، یکی از سرکردگان دشمن که چشمان مسلم را سرشار از اشک دید به او گفت : نگران نباش ؛ کسی چون تو که در پی خواسته و هدفی اینچنینی است نباید بر آنچه بر سرش آمده بیتابی کند و بگرید ، پور دلاور عقیل گفت : به خدای سوگند که من جان خود را گرامی میدارم  و به اندازه ی یک چشم بر هم زدن برای خود زیانی را نمی پسندم ؛ اما اینک بر جان خویش نگران نیستم  و بر سرنوشت خود نگریسته و بیتابی نمیکنم ؛ بلکه این بیقراری و اندوه من به جهت حسین ـ علیه السلام ـ  و خاندان ارجمند اوست که به وسیله ی نامه و پیام من از بیعت شما عهدشکنان ، ره عراق گرفته و اعلان وفاداری و دوستی شما را صادقانه و خالصانه پنداشته است. آری ، اندوه عمیق و نگرانی من بر آن حضرت و خاندان گرانمایه ی اوست. و آن گاه گفت: و این سخن زشت و ظالمانه ی تو ، آغاز نیرنگ است
.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۱۲:۴۱
حسام الدین

شب هفتم ـ منزلگاه مسلح

 

*إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ *

 

السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته

سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد

            زیارت ناحیه مقدسه

 

 * اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته ؛ بکته السماء و من فیها والارض و من علیها و لما یطأ لابیتها ؛ قتیل العبره و سید الاسره ؛ الممدود بالنصر یوم الکره المعوض من قتله أن الائمه من نسله و الشفاء فی تربته ...*اعمال روز سوم شعبان

 

* عن محمد بن مسلم ؛ قال سمعت أبا جعفر و جعفر بن محمد ـ علیهما السلام ـ یقولان : إنّ الله تعالی عوّض الحسین ـ علیه السلام ـ من قتله أن جعل الامامه فی ذرّیته و الشفاء فی تربته و إجابه الدعاء عند قبره و لاتعدّ أیّام زائریه جائیاً و راجعاً من عمره. امالی شیخ طوسی ره حدیث ۶۴۴ ... محمد بن مسلم از حضرات صادقین ـ علیهم السلام ـ نقل میکند که ایشان فرمودند : همانا خداوند متعال در ازای قتل حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ امامت را در ذریه او و شفاء را در تربت و اجابت را نزد آرامگاه او قرار داده است ....

 

* عن موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ قال : ولا تأخذوا من تربتی شیئا لتبرکوا به فأن کل تربه لنا محرمه الا تربه جدی الحسین بن علی ـ علیهماالسلام ـ فإن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا ... حضرت امام کاظم ـ علیه السلام ـ در ضمن حدیثی که از رحلت خویش خبر میداد فرمودند : چیزی از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید ؛ چرا که خوردن هر خاکی جز تربت جدم حسین ـ علیه السلام ـ بر ما حرام است ، خدای متعال تنها تربت کربلا را برای شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است. جامع الاحادیث الشیعه

 

* قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : الا و ان الإجابه تحت قبته و الشفاء فی تربته و الائمه ـ علیهم السلام ـ من ولده ... پیامبرخدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند : بدانید که اجابت دعا ، زیر گنبد حرم او    ( امام حسین علیه السلام ) و شفاء در تربت او و امامان ـ علیهم السلام ـ از فرزندان او هستند. مستدرک الوسائل

 

* امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند : برترین تربت زمین ، تربت سید الشهداء ـ علیه السلام ـ است . جواهر الکلام ، ج8 .

 

* امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید : اگر بیماری از اهل ایمان حق و حرمت و ولایت حضرت امام حسین   ـ علیه السلام ـ را بشناسد و به اندازه سر سوزنی از خاک پاکش استشفا نماید ، دوا و شفایش خواهد شد . بحار الانوار ، ج 98 ، ص 125.

 

* قال الصادق ـ علیه السلام ـ : حنکوا اولادکم بتربه الحسین ـ علیه السلام ـ فإنها امان ... کام کودکانتان را با تربت حسین ـ علیه السلام ـ بردارید چرا که خاک کربلا فرزندانتان را بیمه میکند. وسائل الشیعه،

 

* قال علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ : کل طین حرام کالمیته و الدم و ما اهل لغیر الله به ، ما خلا طین قبر الحسین ـ علیه السلام ـ فانه شفاء من کل داء ... امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود : هر خاکی حرام است ، مثل مردار ، خون و ذبح شده بی نام خدا ، مگر خاک قبر حسین ـ علیه السلام ـ که درمان هر درد است.

 

* قال الصادق ـ علیه السلام ـ : فی طین قبر الحسین شفاء منکل داء و هو الدواء الاکبر ... امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود : در خاک قبر حسین ـ علیه السلام ـ شفای هر درد است و آن بزرگترین دوا است.

 

قال ابن الأعسم :

و للحسین تربه فیها الشّفاء

تشفی الذی علی الحمام أشرفا

لها دعائان و یدعوالدّاعی

فی وقتی الأخذ و الابتلاع

حدّ لها الشارع حدّا خصّصه

تحریمه ما کان فوق الحمّصه

 

در کتاب فوائد الرضویه در احوال سید نعمت اللّه جزایری رحمه الله علیه آمده است که : آن سیّد جلیل در تحصیل علم زحمت بسیاری کشیده و سختی و رنج بسیار برده و در اوایل تحصیل چون قادر بر تهیّه چراغ نبوده در روشنی ماه مطالعه می نموده تا اینکه از کثرت مطالعه در ماهتاب و بسیار نوشتن و مطالعه کردن ، چشمانش ضعف پیدا کرده بود . پس به جهت روشنی چشم خود تربت مقدّسه حضرت سیدالشهدا و تراب مراقد شریفه ائمه عراق ـ علیهم السلام ـ را بر چشم می کشید که به برکت آن تربت ها چشمش نورانی می گردید .       

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۷
حسام الدین

شب ششم ـ منزگاه غمره       

 

* لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَهً وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً * دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیم *

 

السلام علی قتیل الادعیاء

سلام بر مقتولِ ناپاک زادگان

                                                                                                    زیارت ناحیه مقدسه

 

ادعیاء جمع دعی بر وزن فعیل و به معنای مفعول از ریشه دِعوَه میباشد ، دِعوَه به نسبت دادن کسی بغیر پدرش گفته می شود و اشاره به آلودگی مولد فرد نسبت داده شده دارد ابن اثیر در النهایه در تفسیر حدیث « لا دعوه فی الإسلام »می نویسد که : الدِعوه فی النسب ، بالکسر هم ان ینتسب الإنسان الی غیر ابیه و عشیرته ، و قد کانوا یفعلونه فنُهی عنه و جعل الولد للفراش ؛ طریحی نیز در مجمع البحرین مینگارد : والدعی من تبنیته و الدعیاء جمع دعی و هو من یدعی فی النسب کاذبا.

 

قال ابی عبدالله الحسین ـ سلام الله علیه ـ : الا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین ، بین القتله و الذله ، و هیهات منا اخذ الدنیه ، ابی الله ذلک و رسوله ، و جدود طابت ، و حجور طهرت ، و انوف حمیه و نفوس اُبیَّه لا تؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام ... بهوش که حرام زاده فرزند حرام زاده بر یکی از دو امر پای می فشارد : یا کشتن و یا ذلت ـ بیعت با یزید ـ هیهات که ما ذلت را بپذیریم و به پستی تن دهیم ، خدا و رسولش و نیاکان پیراسته و دامن های پاک و سرفرازان غیور و با مناعت ـ این امر را ـ نمی پذیرند و پیروی از فرومایگان را بر کشته شدن شرافتمندانه برنمی گزینند.

 

قال علی ابن الحسین ـ علیه السلام ـ :

أنا علی بن الحسین بن علی

نحن و بیت الله اولی بالنبی

و الله لا یحکم فینا ابن الدعی

اطعنکم بالرمح حتی ینثنی

اضربکم بالسیف حتی یتلوی

ضرب غلام هاشمی علوی

 

رجز حضرت علی اکبر ـ علیه السلام ـ در روز عاشوراء :

منم علی فرزند حسین بن علی ، بخدای کعبه سوگند ، ما به ـ  جانشینی ـ پیامبر اولی هستیم.

بخدا سوگند ، حرام زاده بر ما حاکم نخواهد شد ، شما را به نیزه چندان می زنم تا خم شود

و با شمشیر چنان ضربت می زنم که شمشیر در هم پیچد ضربت زدن جوان         هاشمی علوی.

 

ناپاک زادگی ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ

 

نام نامبارک ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ صخر میباشد و ویرا به حرب بن امیه نسبت میدهند ، نام مادر او صفیه دختر مزن الهلالیه است و بنا بر نقلی صفیه از زنان ناپاک مکه بوده است ، مطابق تواریخ  مادر ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ از راه زنا به او باردار شد و وی ده سال پیش از عام الفیل متولد شد ، او یکی از اشراف مکه در زمان جاهلیت بشمار می رفت و یکی از بزرگترین دشمنان دین مبین اسلام و پیامبر گرامی آن حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است شرح دشمنیها و عداوتهای ابوسفیان همه تاریخ صدر اسلام را پر نموده است لعنت الله علیه.

 

ناپاک زادگی معاویه ـ لعنت الله علیه ـ

                                                

آلودگی مولد معاویه یکی از موارد یقینی تاریخ میباشد مادر وی هند مشهور به هند جگر خوار زوجه ابوسفیان ـ لعنت الله علیهما ـ دختر عتبه بن ربیعه بن عبد الشمس میباشد و چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه بیان میدارد از دختران و زنان بد نام مکه و متهم به زنا بشمار میرفت ، گزارش بعض تواریخ حاکی از آنست که هند از ذوات الاعلام بوده است ، دشمنی او با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و هاشمیان مشهور میباشد. در انساب النواصب آمده است که : مادر هند حمامه نام داشت او از ذوات الاعلام بود و پرچم سرخی داشت که در ذی المجاز آنرا بر بام خانه نصب میکرد و باین وسیله مردان نابکار را به خویش دعوت مینمود ، هر گاه این علم افکنده بود علامت آن بود که او با کسی خلوت کرده است و نیز کاتبی داشت که نام کسانی را که با او مباشرت میکردند یادداشت مینمود و چون فرزندی بوجود میآمد آن فرزند را با آن نابکاران نزد کاهنی میبردند و آن کاهن آن فرزند را به هر یک ازیشان که ملحق میکرد وی پدر آن فرزند بود. 

در متون تاریخی ثبت گردیده که : هند ابتدا با ابوعمرو حفص مخزومی که از ثروتمندان بنام عرب بود ازدواج کرد ابوعمر که از سخاوت و سماحت برخوردار بود مهمانسرای بزرگی در مکه ترتیب داده و در آن از زائران و مسافران درمانده پذیرایی میکرد غافل از اینکه هند ممکن است ازین امکانات برای هوس دل و ارضای شهوات خود بهره برداری کند ابوعمر روزی وارد خانه شده جوانی خوش سیما را می بیند که از اطاقی خصوصی هند بیرون میآید ابوعمر وارد اطاق زنش میشود همسرش را در وضعی میابد که به او بدگمان میشود او را از خانه خود بیرون میکند و بخانه پدرش میفرستد. شایعات خیانت هند بشوهرش خاندان ربیعه را بر آن میدارد که برای خوشنامی و تطهیر دختر خویش او را نزد کاهن بزرگ برند و از او درباره بیگناهی هند داوری طلبند کاهن بزرگ حق را به ابوعمرو داده هند و را متهم بفحشا میسازد. در این حین ابوسفیان که تازه جوانی جویای نام و مقام بود هند را شایسته همسری خویش دیده و بدون اینکه منتظر طلاق رسمی ابوعمرو شود با هند ازدواج میکند. هند در خانه ابوسفیان با آزادی بیشتر هوای و هوس خویش را دنبال مینمود.

درباره چگونگی تکوین نطفه معاویه ـ لعنت الله علیه ـ نقلهای گوناگونی گزارش شده است از جمله : زمخشری در کتاب ربیع الابرار  در این خصوص می نگارد که : هند در یک طُهر با چندین نفر بنامهای عماره بن ولید بن مغیره ، مسافر بن عمر ابی مغیره ، صباح شوزان و ابوسفیان همبستر و ازین راه آبستن گردید که در نهایت نوزاد متولد شده ـ یعنی معاویه ملعون ـ به ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ منسوب شد.

در بعضی دیگر از گزارشهای تاریخی آمده : که ابوسفیان به مسافرتی تجاری که یکسال و چهار ماه بطول انجامید  رفت هنگام بازگشت هند را آبستن یافت ، ازو درباره بارداری اش سئوال نمود که هند به عمل خویش اعتراف کرد ، ابوسفیان با چوبی سخت بر شکم او کوبید تا جنین سقط گردد اما چنین نشد و چند ماه پس از آن معاویه ـ لعنت الله علیه ـ متولد شد.

عده ای دیگر از محققان معتقدند که پدر معاویه ـ لعنت الله علیه ـ صباح است ، از آنجا که صباح جوانی زیبا روی و خوش اندام بود هند اسیر وی شده و در اغلب موارد بستر خویش را برای او می گستراند از این رو نه تنها معاویه بلکه برادرش عتبه نیز از او بوجودآمده است.

گروهی را نیز عقیده بر آنست که چون مسافر بن عمر زیباترین جوانان قریش بود و مرتب در بستر هند وقت را میگذرانید پدر معاویه است.


ناپاک زادگی یزید بن معاویه ـ لعنت الله علیهما ـ

 

در خصوص نسبت یزید به معاویه تردیدهایی جدی وجود دارد : میسون کلبی مادر یزید دختر بجدل کلبی از قبیله کلابیه می باشد ، گفته شده که بجدل کلبی غلامی به نام سفاح داشت که میسون با او همبستر گردیده و ازو باردار شد و از آنجا که زنی وجیه منظر بود معاویه با او ازدواج کرد و بعدها او را طلاق داد ، در مقابل این گزارش ، هشام کلبی نسب شناس معروف در چگونگی این بارداری حرام می نویسد که : میسون در خانه معاویه لیک از غلامان اموی آبستن شده ، بهر ترتیب صرفنظر از اختلافات جزیی یاد شده قدر مسلم آنست که میسون یزید را از طریق حرام باردار گردیده است.

 

ناپاک زادگی عبید الله بن زیاد  و زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیهما ـ

 

عبید الله بن زیاد ـ لعنت الله علیهما ـ پسر مرجانه و زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیهما ـ یکی از ارکان شیطنت  و ظلم در حادثه مصیبت بار عاشوراء سال 61 هجری قمری میباشد. عبیداله ـ لعنت الله علیه ـ در سال بیست و هشت ، یا بیست و نه هجری متولد شد و در سال شصت و هفت بدست جناب ابراهیم بن مالک اشتر بدرک واصل شد. در تواریخ ثبت گردیده که عبید الله بن زیاد ـ لعنت الله علیهما ـ ناپاک زاده و ولد الزناء بوده و از جهت پدر و مادر مولدی ظلمات بعضها فوق بعض داشته است زیرا حسب ثبت تواریخ مرجانه ـ لعنت الله علیها ـ از جمله زنان ذوات الاعلام بوده است یعنی زنان نابکاری که بالای خانه های خویش پرچم نصب مینمودند تا جوانان را به خویش دعوت نمایند. پدر ملعون وی زیاد بن ابیه ـ لعنت الله علیه ـ نیز ناپاک زاده و ازین رو به زیاد بن سمیه شهره بود. سمیه از زنان مشهوره عرب و از ذوات الاعلام محسوب می گردید. در خصوص چگونگی  مولد زیاد ـ لعنت الله علیه ـ در تواریخ اقوالی چند بیان گردیده بعضی از تواریخ چنین نگاشته اند که : سمیه و مردی بنام عبید در زمره غلامان  و کنیزان کسری بودند که هر دوی ایشانرا به ابوالخیر سلطان یمن عطا کرد بعدها که ابوالخیر به طائف رفت دچار مرضی سخت شد که حارث بن کلده طبیب معروف او را معالجه نمود و ابوالخیر سمیه را بعنوان جایزه بحارث داد.

بعضی دیگر نقل کرده اند که سمیه کنیز دهقانی بود از اهل زنده رود که او را بعنوان حق العلاج به حارث بخشید.

 گروهی دیگر از مورخین برآنند : حارث بن کلده عرب که در دانشکده پزشکی جندی شاپور علم پزشکی آموخته و طبیبی حاذق و دانشمند بود خسرو پادشاه امپراطوری ایران را از مرضی مهلک نجات بخشید ازین رو پادشاه ایران در ازای درمان خویش هدایایی از جمله کنیزی زیبا رو بنام سمیه به او داد. سمیه از حارث بن کلده صاحب فرزندی بنام نافع شد ولی از آنجا که زیبایی اش موجبات فتنه بود وی به شوهر خویش خیانت ورزید و از راه زنا صاحب فرزندان دیگری بنامهای ابا بکر و زیاد شد که حارث بن کلده آنها را از خویش نفی نمود ازین رو زیاد را بنام مادرش یعنی سمیه و یا با عبارت ابیه میخواندند ، مروج الذهب در بیان احوالات سمیه می نویسد : که سمیه از زنان بدعمل ذوات الاعلام بود که برای فریب جوانان پرچمی بر فراز خانه خود نصب میکردند تا جوانان بدکار بطلب ایشان بروند. خانه او طائف در محله بحاره البغایا بود ، روزی ابوسفیان بطلب شراب نزد ابومریم سلولی که خمرفروش مکه بود رفت و بدنبال نوشیدن شراب  مست شده و از او زن بدکاره ای خواست ، ابومریم گفت که : در حال حاضر جز سمیه کسی را در دسترس نیست ، ابوسفیان گفت : او را بیاور . گویند در سال اول هجرت سمیه زیاد را در فراش عبید غلام سابق الذکر وضع حمل نمود و تا مدتی نیز وی را بنام عبید میخواندند اما بعدها که ماجرای پدران متعدد او فاش گردید ، زیاد بن ابیه خوانده میشد. روزی در مسجد زیاد خطبه می خواند که مورد تعجب مستعمین شد عمروعاص ـ لعنت الله علیه ـ گفت : اگر این جوان قرشی  بود شایسته ریاست بود ،  ابوسفیان ـ لعنت الله علیه ـ در پاسخ گفت : بخدا قسم که من او را میشناسم و میدانم که او را در رحم مادرش گذاشت ، به او گفتند : که بود؟ ابوسفیان گفت : من بودم که او را در رحم سمیه گذاشتم ، بر این اساس یکی از پدران زیاد ، ابوسفیان بوده است لیکن ابوسفیان زیاد را همیشه از خود میراند و از او تبری میجست. داستان شهادت ابو مریم سلولی سالها بعد در دارالخلافه معاویه بر الحاق زیاد به ابوسفیان نیز شاهدی بر این گزارش می باشد.

بگفته بیهقی در محاسن و مساوی ، امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در مجلس معاویه و عمرو بن عاص و مروان بن حکم ـ لعنت الله علیهم اجمعین ـ زیاد را مورد خطاب قرار داد و فرمود : ترا با قریش چه نسب است ، نه اصل و فرع برومندی داری و نه سابقه ای نیکو و خویشاوندی معروف ، مادر تو زانیه ای بیش نبود که هر ساعت در آغوش یک مرد اجنبی بسر میبرد ، فجار عرب نزد او آمد و شد داشتند و چون تو از مادر متولد شدی عرب برای تو پدری نمیشناخت تا اینکه بعد از گذشتن سالها معاویه ادعا کرد که تو پسر ابوسفیانی پس هیچگونه جای افتخاری برای تو نمیباشد اما برای من افتخارست که جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مادرم سیده نساء ، پدرم علی مرتضی ـ سلام الله علیهما ـ که ساعتی هم بخدا کافر نشده میباشند و عموی پدرم حمزه سیدالشهداء و عموی خودم جعفر طیار بوده و من و برادرم دو سید جوانان اهل بهشت میباشیم.

 

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۹
حسام الدین

شب پنجم ـ منزلگاه ذات عرق


*أم حسبتم أن تدخلوا الجنه و لمّا یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین*

 

السلام علی خامس اصحاب الکساء

سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء

زیارت ناحیه مقدسه

                           

* ... و خامس اصحاب الکساء غذتک ید الرحمه و وضعت من ثدی الایمان و ربیت فی حجر الاسلام ... *

زیارت حضرت اباعبدالله ـ علیه السلام ـ در روز عرفه

 

* قالت زینب بنت علی ـ سلام الله علیها ـ فی یوم العاشوراء : الیوم ماتت امی فاطمه و ابی علی و اخی الحسن ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ یا خلیفه الماضی و ثمال الباقی *

 

* حدیث شریف کساء *


عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَ اِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى وَ ثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ لى قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَّصَّتى وَحاَمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَیا سُکّانَ سَمواتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ هُمْ فاطِمَهُ وَ اَبُوها و َبَعْلُها وَ بَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَ لا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ وَ قَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَ الَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ اصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَ مُحِبّینا اِلاّ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَ اللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَ الَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ اصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبّینا وَ فیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَ فَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَ لا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَ لا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ وَ قَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَ اللَّهِ فُزْنا وَ سُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَ سُعِدُوا

فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَ رَبِّ الْکَعْبَه.

 

از فاطمه زهرا ـ سلام اللّه علیها ـ دختر رسول خدا ـ صلى اللّه علیه و آله ـ  جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود : وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضى از روزها و فرمود : سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود : من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف فرمود : اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه شب چهارده پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف کساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آیا به من اذن مى دهى که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود : بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد وگفت : سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود : مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است گفتم : آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء فرمود : و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد و فرمود : سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى اباالحسن و اى امیرمؤ منان فرمود : اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است؟ گفتم : آرى این او است که با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت : سلام بر تواى رسول خدا آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود : و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم پس على نیز وارد در زیر کساء شد ، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم : سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم؟ فرمود : و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیرکساء رفتم ، و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود : خدایا اینانند خاندان من و خواص و نزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد و به اندوه مى اندازد مرا هرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است و دشمنم با هرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکت هایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى ، پس خداى عزوجل فرمود : اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم براستى که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد : پروردگارا کیانند در زیر کساء؟ خداى عزوجل فرمود : آنان خاندان نبوت و معدن رسالتند : آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد : پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم؟ خدا فرمود : آرى به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا ، (پروردگار) علىّ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید : به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى؟ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود : و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیرکساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى کرده و مى فرماید: ـ حقیقت این است که خدا می خواهد پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل ـ على علیه السلام به پدرم گفت :اى رسول خدا به من بگو این جلوس ( و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى ( و چه شرافتى ) نزد خدا دارد؟ پیغمبرـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ فرمود : سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید که ذکر نشود این خبر ( و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند ، على (که این فضیلت را شنید) فرمود : با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند ، دوباره پیغمبر فرمود : اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر ( و سرگذشت ) ما درانجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جزآنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد ، على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۰
حسام الدین

شب چهارم ـ منزلگاه عقیق

 

*إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَ هُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّۀَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقا فِی التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ*التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ*

 

السلام علی من الأئمه من ذریته

سلام بر آن کسى که امامان از نسل اویند

زیارت ناحیه مقدسه

 

* قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : الا و ان الإجابه تحت قبته والشفاء فی تربته ، و الائمه علیهم السلام من ولده . مستدرک  الوسائل ... پیامبرخدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند : بدانید که اجابت دعا ، زیر گنبد حرم او ـ امام حسین علیه السلام ـ و شفاء در تربت او ، و امامان ـ علیهم السلام ـ از فرزندان او هستند

 

*اللهم انی اسئلک بحق المولودفی هذا الیوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته ؛ بکته السماء و من فیها والارض و من علیها و لما یطأ لابیتها ؛ قتیل العبره و سید الاسره ؛ الممدود بالنصر یوم الکره ؛ المعوض من قتله أن الائمه من نسله و الشفاء فی تربته....*اعمال روز سوم شعبان.

 

* عن محمد بن مسلم ؛ قال سمعت أبا جعفر و جعفر بن محمد ـ علیهما السلام ـ یقولان : إنّ الله تعالی عوّض الحسین ـ علیه السلام ـ من قتله أن جعل الامامه فی ذرّیته و الشفاء فی تربته و إجابه الدعاء عند قبره و لاتعدّ أیّام زائریه جائیاً و راجعاً من عمره. امالی شیخ طوسی ره حدیث ۶۴۴ ... محمد بن مسلم از حضرات صادقین ـ علیهم السلام ـ نقل میکند که ایشان فرمودند : همانا خداوند متعال در ازای قتل حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ امامت را در ذریه او قرار داده است ... .

 

* عن الأصبغ بن نباته عن عبدالله بن عباس ، قال : سمعت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ  یقول : أنا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین معصومون .کفایه الأثر ... عبد الله بن عباس از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت مینماید : که شنیدم از رسولخدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که فرمود : من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین دارای عصمتیم.

 

* عن أبی سعید الخدری ، قال : سمعت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقول : الأئمه بعدی إثنا عشر تسعه من صلب الحسین . کفایه الأثر ... ابی سعید خدری از رسولخدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ نقل مینماید که : از حضرت شنیدم که فرمود : ائمه بعد از من دوازده نفر میباشند که نه نفر ازیشان از صلب حسینند.

 

* عن سلیم بن قیس الهلالی ، عن سلمان الفارسی ، قال : دخلت علی النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و اذا الحسین ـ علیه السلام ـ علی فخذیه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه ، و هو یقول : أنت سید بن سید ، أنت امام بن امام أبو الأئمه ، أنت حجه بن حجه أبو الحجج تسعه من صلبک ، تاسعهم قائم ... سلمان روایت میکند که بر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ داخل شدم دیدم حسین بر زانوی ایشان نشسته و پیامبر میان دو دیده و دهان او را می بوسد و میفرماید : تو سرور فرزند سرور و پیشوا فرزند پیشوا و پدر پیشوایان هستی ، تو حجت فرزند حجت و پدر حجج نه گانه از صلب خود هستی که نهم ایشان قائم است. خصال شیخ صدوق باب أبواب الاثنی عشر.

 

* عن زراره بن أعین قال : سمعت أباجعفر ـ علیه السلام ـ یقول : نحن أثنا عشر اماما منهم حسن وحسین ، ثم الأئمه من ولد الحسین ... زراره بن اعین روایت میکند که : از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ شنیدم که میفرمود: ما دوازده پیشوا هستیم که ازیشانست حسن و حسین سپس پیشوایانی از فرزندان حسین. خصال شیخ صدوق (ره) باب أبواب الاثنی عشر.

 

* عن ام سلمه قالت : کان رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقول : الأئمه من بعدی إثنا عشر ، تسعه  من صلب الحسین أعطاهم الله علمی و فهمی فالویل لمبغضهم ... ام سلمه از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت میکند که رسول خدا فرمود : پیشوایان بعد از من دوازده نفرند که نه نفر ازیشان از صلب حسین ـ علیه السلام ـ می باشند خداوند به ایشان عم و فهم مرا عطا نمود پس وای بر دشمنان ایشان. کفایه الأثر

 

* عن جابر الجعفی عن أبی جعفر عن أبیه عن جده ـ علیهم السلام ـ قال : قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ لعلی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ یا علی أنا و أنت و أبناک الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین ارکان الدین و دعائم الاسلام من تبعنا نجی و من تخلف عنا فی النار ... رسولخدا  به امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمودند که : ای علی ، من و تو و پسرانت حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین ارکان دین و پایه های اسلام هستیم هر کس از ما تبعیت نماید نجات یابد و هر کس از راه و روش ما تخلف کند در آتش است. الامالی شیخ مفید (ره)

 

* عن النبی ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ : إن الأئمه أثنی عشر أول الأئمه علی خیرهم ثم ابنی حسن ثم ابنی حسین ثم تسعه من ولد الحسین ... پیامبر گرامی میفرماید : همانا ائمه دوزده نفر میباشند که اولین ایشان علی است سپس فرزندم حسن سپس فرزندم حسین و پس از او نه نفر از فرزندان حسین. کتاب سلیم بن قیس هلالی و بحارالانوار.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۹
حسام الدین

شب سوم ـ منزلگاه صفاح

 

*إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ*

 

السلام علی ابن فاطمه الزهراء

سلام بر فرزند فاطمه زهراء

 

زیارت ناحیه مقدسه

وجوه تسمیه آن علیا مخدره به فاطمه و زهراء که بر چند حدیث اقتصار میشود :

 

*پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره فاطمه اش فرمود : فاطمۀ سیدة نساءالعالمین من الاولین و الاخرین و انها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون الف ملک من المقربین و نیادونها بما نادت به الملائکۀ مریم فیقولون یا فاطمه ان الله اصطفیک و طهرک علی نساءالعالمین ... فاطمه سیده زنان دو عالم از اولین و آخرین ست و همانا هنگامی که او در محرابش می ایستد هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب بر او سلام میکنند و او را به ندایی که به آن مریم را ندا میکردند میخوانند و می گویند : ای فاطمه همانا خداوند عز و جل ترا از میان زنان دو عالم انتخاب کرده و پاک نمود.

 

 *در علل الشرایع از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت میکند که فرمود : فاطمه را محدثه نامیدند برای آنکه ملائکه از آسمان بر وی نازل شده او را ندا میکردند چنانکه مریم را ندا میکردند و میگفتند : ان الله اصطفیک و طهرک علی نساءالعالمین ، پس فاطمه با ایشان و ایشان با فاطمه حدیث میکردند ، حتی شبی آنمخدره از ملائکه سئوال کرد : آیا مریم افضل زنان عالمیان نیست ؟ عرض کردند : مریم افضل زنان عالم خود بود ، ولی خدا ترا سیده زنان عالم او و عالم خودت و بلکه سیده نساءالعالمین اولین و آخرین قرار داد.

 

*در بحار در روایتی از حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  نقل میکند که آنحضرت درباره فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرمود : فاطمۀ هی الصدیقۀ الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی . صاحب کتاب خصایص الفاطمیه میگوید : قرن دارای چند معنی میباشد : اول هفتاد یا هشتاد یا سی یا صد سال . دوم مراد از قرن اهل هر زمانند که در آن پیغمبری باشد مثل زمان حضرت موسی زمان حضرت عیسی و غیره سوم مراد از قرن عمر غالب مردم است . اما معنی دارت در حدیث است که : اولوالعزم من الرسل سادة المرسلین و النبیین علیهم دارت الرحی ، یعنی پیغمبران اولوالعزم آقایان پیغمبرانند آسمانها و زمین بواسطه بودن آنها دور میزنند یعنی به تصدق سر آنها گردش میکنند .

 

*در علل الشرایع به سند متصل از محمد بن مسلم ثقفی روایت کرده که گفت سمعت عن ابی جعفر ـ علیه السلام ـ یقول : لفاطمه وقفه علی باب جهنّم فاذا کان یوم القیمۀ کتب بین عینی کل رجل مؤمن او کافر فیؤمر بمحبّ قد کثرت ذنوبه الی النّار فتقرء فاطمه بین عینیه محبّا فتقول الهی و سیّدی سمّیتنی فاطمه و فطمت بی من تولّانی و تولّی ذریّتی من النّار و وعدک الحقّ و انت لا تخلف المیعاد فیقول اللّه عزّ و جلّ صدقت یا فاطمه انّی سمّیتک فاطمه و فطمت بک من احبّک و تولّاک و احبّ ذریّتک و تولّاهم من النّار و وعدی الحق و لا اخلف المیعاد انّما امرت بهذا عبدی الی النّار لتشفعی فیه فاشفّعک و لتبیّنن ملائکتی و انبیائی و رُسُلی واهل الموقف موقفک منّی و مکانک عندی فمن قرأت بین عینیه مؤمناً فخذی بیده و ادخلیه الجنّه ... یعنی شنیدم از ابی جعفر علیهالسلام که میفرمود برای فاطمه توقفی است بر دَرِ جهنم چون روز قیامت شود نوشته میشود میان دو چشم هر مردی که مؤمن است یا کافر پس فرمان داده میشود به دوستی که گناهانش زیاد شده به سوی آتش بروند پس میخواند فاطمه میان دو چشم او را که دوست دارنده است آنگاه فاطمه میگوید خدای من و آقای من مرا فاطمه نامیدی و جدا گردانیدی و منع کردی به سبب من کسی را که دوست دارد مرا و دوست دارد ذریّه مرا از آتش و وعده تو ثابت و حق است و تو خلف وعده نمیکنی پس خدای عزّوجل میفرماید راست گفتی ای فاطمه من تو را فاطمه نام گذاردم و جدا کردم به سبب تو کسی را که تو را دوست میدارد و دوست میدارد ذریّه تو را از آتش و وعده من ثابت و حق است و خلف وعده نمیکنم غیر از این نیست که من به این سبب امر کردم بنده خود را به سوی آتش تا تو در حق او شفاعت کنی و من تو را شفیع قرار دهم و ظاهر کنی برای فرشتگان من و پیغمبران من و فرستادگان من و اهل موقف، موقف تو را از من و جایگاه تو را در نزد خودم پس هر که را در میان دو چشمش بخوانی که مؤمن است بگیر دست او را و او را داخل بهشت کن.

 

*شیخ صدوق رحمه الله در کتاب معانی الاخبار و علل الشرایع باسناد خود از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت نموده و گفته است آن حضرت فرمود : اتدری ای شیء تفسیر فاطمۀ قلت اخبرنی یا سیّدی قال فطمت مَن الشرّ ... یعنی آیا میدانی که چه چیز است تفسیر فاطمه عرض کردم مرا خبر ده ای آقای من فرمود یعنی بریده شده از هر بدی.

 

* در کتاب عیون روایت کرده به سه سند از حضرت رضا ـ علیه السلام ـ از پدران خود از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ که فرمود : انّی سمیت ابنتی فاطمۀ لانّ اللّه عزّ و جلّ فطمها و فطم من احبّها من النّار... یعنی من دخترم را فاطمه نام گذاردم برای اینکه خدای عزّوجل بازداشته است او را و بازداشته است کسی را که دوست بدارد او را از آتش.

 

*شیخ صدوق (ره) نیز در کتاب معانی الاخبار و علل الشرایع به اسناد خود از ابن عمّاره از پدرش روایت کرده که گفت : سئلت اباعبداللّه ـ علیه السلام ـ عن فاطمۀ لم سمیّت زهراء فقال : لانّها کانت اذا قامت فی محرابها زَهَرَ نورها لاهل السّماء کما یزهر نور الکواکب لاهل الَارْض ... یعنی پرسیدم از اباعبدالله ـ علیه السلام ـ از فاطمه که چرا زهراء نامیده شد؟ فرمود : برای آنکه چون در محراب خود میایستاد میدرخشید نور او برای اهل آسمانها همچنانکه نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.

 

*علامه مجلسی (ره) در عاشر بحارالانوار از شیرویه در کتاب فردوس نقل کرده است از ابی هاشم عسکری که گفته است سئلت عن صاحب العسکر لم سمیّت فاطمۀ الزّهراء فقال : کان وجهها یزهر لامیرالمؤمنین من اوّل النّهار کالشمس الضّاحیۀ و عند الزّوال کالقمرالمنیر و عند غروب الشمس کالکوکب الدُّری ... یعنی پرسیدم از صاحب عسکر (یعنی امام حسن عسکری) ـ علیه السلام ـ که چرا فاطمه، زهراء نامیده شد؟ فرمود : برای اینکه روی زهراء برای امیرالمؤمنین علیهالسلام در اوّل روز مانند آفتاب تابان میدرخشید و در هنگام زوال مانند ماه تابان نوردهنده و در هنگام غروب آفتاب مانند ستاره درخشان میدرخشید.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۹
حسام الدین

شب دوم ـ منزلگاه تنعیم

* الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَه عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ * یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَه مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ * خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ *

 

السّلام علی ابن سیّد الاوصیاء

سلام بر فرزند سرور جانشینان

زیارت ناحیه مقدسه

*روایت اول

احمد بن حنبل در مناقب سند بحضرت صادق ـ علیه السلام ـ میرساند که از پدرانش نقل فرموده که پیغمبراکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : خداوند هیچ پیغمبری را قبض روح نکرد تا اینکه افضل عشیره خود را وصی قرار دهد و مرا امر کرد که پسرعم خود علی را وصی قرار دهم و خداوند در کتب سلف هم نوشته که علی وصی من خواهد بود .

*روایت دوم

ابن ابی الحدید از زید بن ارقم روایت میکند که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : آیا نمیخواهید شما را بچیزی دلالت کنم که اگر با او آشتی کنید و یار شوید هلاک نگردید ، بتحقیق که ولی و امام شما علی بن ابیطالب است ، پس دل خود را با او خالص کنید و به امامت او اقرار آورید و او را تصدیق نمائید و این را که میگویم ، جبرئیل بمن خبر داده است .

*روایت سوم

امام احمد بن حنبل در کتاب مسند خود و میر سیدعلی همدانی فقیه شافعی در کتاب الموده القربی خود و ابن مغازلی شافعی درکتاب مناقب و محمدبن طلحه شافعی در مطالب السئول فی مناقب آل رسول و دیگران از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل کرده اند که آنحضرت فرمود : کنت انا و علی بن ابیطالب نورا بین یدی الله قبل ان یخلق ادم باربعه عشر الف عام خلق الله تعالی آدم رکب تلک النور فی صلبه فلم یزل فی نور واحد حتی افترقانی فی صلب عبدالمطلب ففی النبوه و فی علی الخلافه . یعنی : من و علی نوری هستیم در اختیار خدای تعالی چهارده هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کنید پس چون آدم را خلق فرمود خدای متعال ما را که نور بودیم در صلب او قرار داد و از صلب او پیوسته با هم بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و درعلی خلافت را ظاهر ساخت.

*روایت چهارم

میر سیدعلی همدانی در موده القربی و ابن مغازلی شافعی از عثمان بن عفان خلیفه سوم نقل میکند که او گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : خلقت انا و علی من نور واحد قبل ان یخلق ادم باربعه الاف عام فلما خلق الله ادم رکب ذلک النور فی صلبه یزل شیء واحد افترقافی صلب عبدالمطلب ففی النبوه و فی علی الوصیه . در خبر دیگر نقل میکند که ایشان خطاب به علی نموده و فرمود : ففی النبوه و الرساله و فیک الوصیه و الامامه یا علی ،  یعنی : من و علی از یک نور خلق شدیم چهارده هزارسال قبل از اینکه آدم را خلق کند پس از آنکه آدم را خلق نمود خدای متعال آن نور را در صلب او قرار داد پیوسته با هم بودیم تاآنکه در عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در علی وصایت را قرار داد .

*روایت پنجم

قالَتْ فاطِمَه الزَّهْراء ـ سلام الله علیها ـ : أبوا هذه الاْمّه محمَّد و علی ، یقیمان أودَّهم ، و ینقذان من العذاب الدّائم إن أطاعوهما ، و بیحانهم النّعیم الدّائم إن واقفوهما ؛ حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمودند : حضرت محمّد ـ صلی الله علیه وآله ـ و علی ـ علیه السلام ـ والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروی کنند آن ها را از انحرافات دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می دهند و از نعمت های متنوّع و وافر بهشتی بهره مندشان می سازند. بحارالأنوار، ج 23 ، ص 259 ، ح 8.

*روایت ششم

قالَتْ فاطِمَه الزَّهْراء ـ سلام الله علیها ـ : و هو الإمام الرَبّانی ، والهیکل النُّورانی ، قطب الأقْطاب ، و سلاله الاْطْیاب ، النّاطق بالصَّواب ، نقطه دائره الإمامه ؛ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در تعریف امام علی ـ علیه السلام ـ فرمودند : او پیشوائی الهی و ربّانی است ، تجسّم نور و روشنائی است ، مرکز توجّه تمامی موجودات و عارفان است ، فرزندی پاک از خانواده پاکان می باشد ، گوینده ای حقّ گو و هدایتگر است ، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است. ریاحین الشّریعه ، ج 1، ص 9.

*روایت هفتم

نیز ابن شهر آشوب درمناقب ج 1 ص 542 از سفیان ثوری ، از منصور ، از مجاهد از سلمان فارسی روایت میکند که قال : سمعت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقول : ان وصیی و خلیفتی و خیر من اترک بعدی ینجزموعدی و یقضی دینی علی بن ابی طالب ... سلمان میگوید : از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ شنیدم که میفرمود : بدرستی که وصی من و جانشین من و بهترین فردی که من بعد از خود بجای میگذارم که وعده مرا وفا کند و دین مرا ادا بنماید علی بن ابیطالب است .

*روایت هشتم

محب الدین طبری در الریاض النضره ج 2 ص 178 و درذخائر العقبی ص 71 با اسناد خود از انس ، و قندوزی حنفی درینابیع الموده ص208 از احمد بن حنبل در مناقب خود به سند خود از انس روایت کرده اند که : قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : وصیی و وارثی یقضی دینی و ینجز موعدی علی بن ابیطالب حضرت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ فرمود : که : حقا وصی من و وارث من که دین مرا ادا کند و وعده مرا وفا نماید علی بن ابیطالب است.

*روایت نهم

نیز قندوزی حنفی در ص 133 ازینابیع الموده  ضمن حدیثی از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت میکند که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ فرمود : یا علی انت صاحب حوضی و صاحب لوائی و حبیب قلبی و وصیی و وارث علمی ... ای علی تو صاحب حوض کوثر منی و صاحب لوای منی و حبیب دل من و وصی من و وارث دانش و علم منی .

*روایت دهم

ابن شاذان از طریق عامه از حضرت رضا ـ علیه السلام ـ از پدرانش از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت میکند که در ضمن آن از رسول خدا سئوال شد : و ما العروة الوثقی ؟ قال : ولایه سید الوصیین . قیل : یا رسول الله و من سید الوصیین ؟ قال : امیر المؤمنین . . . اخی علی بن ابی طالب ... ای رسول خدا دستاویز محکم خدا چیست ؟ حضرت فرمودند : ولایت سالار اوصیای پیمبران . عرض شد : ای رسول خدا سید و سالار اوصیاء کدام است ؟ فرمود :امیر المؤمنین . . . برادر من علی بن ابی طالب . غایه المرام ص 621 حدیث 23.

*روایت یازدهم

قندوزی در ینابیع المودة ص 80 از مناقب از حضرت جعفر بن محمد الصادق ـ علیه السلام ـ از پدرانش ـ علیهم السلام ـ روایت نموده است که قال : کان علی ـ علیه السلام ـ یری مع رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  قبل الرساله الضوء و یسمع الصوت ، و قال له رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  : لو لا انی خاتم الانبیاء لکنت شریکا فی النبوه ، فان لم تکن نبیا فانک وصی نبی و وارثه بل انت سید الاوصیاء و امام الاتقیاء.

فرمود که : حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام قبل از رسالت رسول خدا نور عوالم معنی را میدید ، و صدای فرشتگان را میشنید ، و رسول خدا به او فرمود : اگر من خاتم پیغمبران نبودم هر آینه تو با من در نبوت شریک بودی ، بنابر این گرچه بدین جهت پیغمبر نیستی لکن وصی پیغمبر و وارث پیغمبر هستی ، بلکه تو سید و سالار اوصیای پیامبران و پیشوای متقیان میباشی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۲۰
حسام الدین

شب اول ـ منزلگاه مکه


*اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ*


السّلام علی ابن خاتم الانبیاء

سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران

زیارت ناحیه مقدسه

در گشودن حجاب لفظ از آفتاب جمال معنی فراز فوق بر ادله ای چند از کتاب و سنت اقتصار میشود :

ادله قرآنی :


*آیه شریفه61 ، سوره آل عمران

*فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ*


آیه شریفة مباهله یکی از ادله قطعی بر نسبت نوری بُنوّت حضرات حسنین سلام الله علیهما با رسول معظّم صلی الله علیه وآله وسلم می باشد ، وجه دلالت آیه شریفه آنست که مطابق اجماع مفسرین عامه وخاصه بلکه جمیع امت ، مراد از ابنائنا حضرات حسنین سلام الله علیهما میباشد که در جریان دعوت نصارای نجران از سوی رسولخدا صلی الله علیه وآله همراه با پدر ومادر گرامی شان در صبح روز موعود جهت مباهله حضور یافتند.

ابوبکر رازی در این خصوص بیان داشته که آیه مباهله و دلالت فوق دلیلیست که میتوان به اتکای آن گفت : حسن و حسین علیهما السلام پسران و ابناء رسول معظم اسلام صلی الله علیه وآله میباشند و ازین رو فرزندان دختر شخص فرزندان حقیقی اویند ، اخبار خاصه و عامه نیز گواهی محکم و مستدل بر این ادعاست.

حافظ ابو نعیم ، ابن حجر و طبرانی در تحقیقات خویش و در ترجمه احوال سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ـ امام مجتبی علیه السلام ـ از  عمر بن خطاب نقل مینمایند که : انی سمعت رسول الله یقول : کل حسب و نسب فمنقطع یوم القیامه ما خلا حسبی و نسبی و کل بنی انثی عصبتهم لأبیهم ما خلا بنی فاطمه ، انی أبوهم  وانا عصبتهم ... یعنی شنیدم از رسولخدا صلی الله علیه وآله که فرمود : در روز قیامت هر حسب و نسبی قطع می گردد مگر حسب ونسب من و عصبه هر شخص از جانب پدر اوست مگر اولاد فاطمه که من پدر و عصبه ایشانم.

خطیب خوارزمی ، احمد بن حنبل و سلیمان بلخی حنفی با اندک اختلافی در لفظ نقل میکنند که : رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند که : ابنای هذان ریحانتای من الدنیا ابنای هذان امامان قائما او قعدا ... یعنی فرزنددان من حسن وحسین ریحانه دنیای منند و هر دوی ایشان امامند خواه قیام کنند و خواه نه.

همچنین در خبر است که محمد بن حنفیه روزی در معرکه صفین جنگی نمایان نمود ، پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به وی فرمود : اشهد انک ابنی حقا ... حقیقتاً تو پسر منی ... بحضرت علیه السلام گفته شد: یا امیرالمؤمنین مگر نه آنست که حسن وحسین نیز فرزندان شمایند؟ حضرت در پاسخ فرمودند : هما ابنا رسول الله ... ایشان فرزندان رسول خدایند.


***


*آیات شریفه 84 و 85 سوره مبارکه انعام

*وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلا هَدَیْنا وَنُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ*


از دیگر ادله روشن بر نسبت نورانی سابق الذکر آیات فوق از سوره مبارکه انعام می باشد ، عیاشی از ابی الاسود روایت کرده که حجاج شخصی نزد یحیی بن معمر فرستاد و باو پیغام داد ، شنیده ام تو عقیده داری که امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان پیغمبرند و گفته ای که این مطلب در قرآن میباشد ، من قرآن را از اول تا آخر خواندم چنین چیزی ندیدم . یحیی در جواب گفت : آیا در سوره انعام نخوانده ای و من ذریته داود و سلیمان تا آنجا که میگوید و زکریاء و یحیی و عیسی  و الیاس کل من الصالحین ؟ گفت : چرا ؟ گفت : عیسی با آنکه پدر نداشت از ذریه ابراهیم خوانده شده همینطور است امام حسن و امام حسین . در عیون اخبارالرضا از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام مأثور است که حقتعالی عیسی را از طریق مریم به ذراری انبیاء ساخت و ما اهلبیت را از طرف مادرمان فاطمه الزهرا علیهاالسلام به ذراری حضرت رسول صلی الله علیه وآله ملحق ساخت .


***


ادله روایی :

*روایت اول

در صحیح بخاری یکی از کتب معتبر اهل سنت از ابی بکر نقل میکند که گفت : سمعت النبی صلی الله علیه و آله و هو علی المنبر و الحسن الی جنبه ینظر الی الناس مرة اولیه مرة و یقول ابنی هذا سید و لعل الله ان یصلح به بین فئتین من المسلمین . شنیدم که پیغمبردر حالیکه بر منبر بوده و حسن در پهلوی او نشسته بود و گاهی بمردم نظر میکرد و گاهی بسوی حسنش و میفرمود : این پسرمن سید است .

*روایت دوم

در صحیح ترمذی اسامه بن زید نقل میکند : قال طرقت لنبی صلی الله علیه و آله ذات لیله فی بعض الحاجه فخرج النبی صلی الله علیه و آله و هو مشتمل علی شیء لا ادری فلما فرغت من حاجتی قلت ما هذا الذی انت مشتمل علیه فکشفه فاذا حسن و حسین علیهماالسلام علی ورکه فقال هذان ابنای و ابنا بنتی اللهم انی احبهما فاحبهما و احب من یحبهما . اسامه بن زید میگوید شبی برای حاجتی خدمت پیغمبر رفتم در خانه را کوبیدم حضرت خودش تشریف آورد و با خود چیزی داشت که من ندانستم آن چیست چون کارم با آنحضرت تمام شد عرض کردم : این چیست که با خودتان دارید ؟ چون حضرت بمن نشان داد دیدم حسین و حسن هستند که روی ران آنحضرت بودند آنگاه بمن فرمود اینها دو پسران من و پسران دختر منند خدایا من اینها را دوست دارم و تو هم دوستدار ایشانرا دوست بدار کسی را که دوستدار ایشان باشد .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۳
حسام الدین

خون پاک شاه دین هر چند پر اسرار بود

بود بر هر قطره خون ایم خط زیبا آشکار

ای ستمگر یا بنای عدل نه یا خود بمیر

ای ستمکش یا بکش یا کشته شو با افتخار

این بود برنامة مظلوم و ظالم تا ابد

ورنه کی گردد نهال عدل و حکمت پایدار

مرگ با عزت کجا و عیش با ذلت کجا

آن بود عین حیات و این بود کانون عار

جامه هستی ما را کارگاه عشق بافت

ذره ذره رشته رشته پود پود و تار تار

برگلوی مرد حق شمشیر یعنی شیر مام

حلقة زنجیر یعنی حلقة گیسوی یار

عاشق حق بود واز میخانه معشوق مست

هر چه ساقی داد گفتا ساغری دیگر بیار

باخت جان عاریت تا برد عزّ جاودان

ای بنازم آن می و ای جان فدای این قمار

در خزان ظلمها خرم شود صحرای عدل

ای عجب یک فصل باشد این خزان و این بهار

کاخ استبدادگر آن به که گردد جای جغد

کام استعمارنوش آن به که نوشد زهر مار

جعفری تا عایقی مشمول رحمت کی شوی

گر هزاران نفحة رحمت وزد از کردگار


اثر طبع حضرت علامه مرحوم سید احمد جعفری قدس سره الشریف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۵
حسام الدین